جدول جو
جدول جو

معنی گنج گاو - جستجوی لغت در جدول جو

گنج گاو
در موسیقی کهن ایرانی از الحان سی گانۀ باربد موسیقی دان دوره ساسانیان برای مثال چو گنج گاو را کردی نواسنج / برافشاندی زمین هم گاو و هم گنج (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
تصویری از گنج گاو
تصویر گنج گاو
فرهنگ فارسی عمید
گنج گاو
(گَ جِ)
نام گنجی است از گنجهای جمشید، و آن در زمان بهرام گور ظاهر شد. گویند دهقانی زراعت را آب می داد ناگاه سوراخی بهم رسید و آبها تمام به آن سوراخ میرفت و صدائی عجیب از آن سوراخ برمی آمد دهقان به نزد بهرام آمد و احوال را گفت. بهرام به آنجارفته، فرمود که آنجا را کندند عمارتی پیدا شد بس عالی. اشاره به موبد کرد که ’درآی به این خانه’. چون درآمد دو گاومیش دید از طلا ساخته بودند و چشمهای آنهارا از نار و سیب و امرود زرین کرده و درون میوه های زرین را پر از مروارید ساخته بودند و در پیش سر گاومیش آخوری از طلا بسته بودند و آنها را پر از جواهر قیمتی نموده و بر گاومیشها نام جمشید کنده بودند و بر اطراف گاومیشها اقسام جانوران پرنده و چرنده از طلا ساخته و مرصع کرده بودند، خبر به بهرام آورد بهرام فرمود تمام آن گنج را به مستحقین و مردمان کم بضاعت دادند و در ممالک او مستحق و پریشان نماند که صاحب سامان نشد. (برهان). گنج گاوان. گنج گاومیش:
مرا چون دعوت عیسی است عیدی هر زمان در دل
دلم قربان عید فقر و گنج گاو قربانش.
خاقانی.
در گوش گاو خفته ام از امن کز عطاش
با گنج گاو و دولت بیدار میروم.
خاقانی.
رجوع به گنج کاوس و گنج گاومیش و گنج گاوان شود
نام لحن هفدهم است از سی لحن باربد. (برهان) :
وقت سحرگه چکاو خوش بزند در تکاو
ساعتکی گنج گاو ساعتکی گنج باد.
منوچهری.
گه نوای هفت گنج و گه نوای گنج گاو
گه نوای دیف رخش و گه نوای ارجنه.
منوچهری.
دو گوشت همیشه سوی گنج گاو
دو چشمت همیشه سوی احوران.
منوچهری.
چو باده بودی بردست من بیاوردی
نوای باربد و گنج گاو و سبز بهار.
مسعودسعد.
چو گنج گاو را کردی نواسنج
برافشاندی زمین هم گاو و هم گنج.
نظامی.
و رجوع به گنج کاوس و گنج گاوان و گنج گاومیش شود
لغت نامه دهخدا
گنج گاو
نام گنجی است از گنج های جمشید که گنج گاوان و گنج گاومیش هم گفته شده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنج گان
تصویر پنج گان
پنج پنج، پنج تا پنج تا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج بان
تصویر گنج بان
نگهبان گنج، خزانه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج دان
تصویر گنج دان
خزانه، گنجینه، جای نگه داری گنج، برای مثال همه گنج این گنج دان آن توست / سر و تاج ما هم به فرمان توست (نظامی۶ - ۱۱۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج دار
تصویر گنج دار
دارندۀ گنج، دارای گنج، نگهبان گنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج بار
تصویر گنج بار
گنج خانه، گنج دان، جای گنج، گنجینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج باد
تصویر گنج باد
گنجی که بی رنج و زحمت به دست آید، گنج باد آورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج یاب
تصویر گنج یاب
آنکه گنج پیدا کند، دستگاهی که محل پنهان شدن گنج را مشخص می کند
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
قریه ای بوده است در بالای مرو. (از معجم البلدان ذیل کنجکان)
لغت نامه دهخدا
(گِ نِ گُ)
هانری د (1609- 1676 میلادی). مستوفی و وزیر دادگستری لوئی چهاردهم
لغت نامه دهخدا
(گَ جِ وو)
گنج کاووس. نام لحن هفدهم است از سی لحن باربد و آن را گنج گاو هم می گویند. (برهان). این کلمه در فرهنگ جهانگیری چ هند به صورت کاوش (گاوش) آمده است. گنج گاومیش. ممکن است کاوس و گاومیش یکی تصحیف دیگری باشد. و رجوع به گنج گاو و گنج گاوان و گنج گاومیش شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است جزء دهستان شراء بالا بخش کمیجان شهرستان اراک که در 40هزارگزی جنوب کمیجان و 8هزارگزی راه عمومی واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 90 تن است. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گُ نِ)
میزان الحجم ترسیمی. (واژه های مصوبۀ فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(چُ خوَرْ / خُرْ)
کسی که گنج پیدا میکند:
چرا روی آن کس که شد گنج یاب
ز شادی برافروخت چون آفتاب.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ)
اوقات نماز پنجگانه، نام پرده ای از موسیقی. (غیاث اللغات).
- گوشۀ پنج گاه، گوشه ای در موسیقی.
، خانه پنجم نرد که برای برگرفتن یک مهره از آن پنج خال کعبتین باید. رجوع به شش گاه و یک گاه شود، کنایه از حواس خمسه باشد. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
بر وزن و معنی پنجگاه است که شعبه بلندی مقام راست و شعبه پستی آن مبرقع است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
از عالم رودبار و دریابار. (آنندراج) (بهار عجم). جائی که گنج بسیار باشد:
بیارم نشانش بر تخت یار
وز آن پس گشایم درگنج بار.
فردوسی (از بهار عجم و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ جَ)
نام یکی از دهستانهای دوگانه بخش سنجید شهرستان هروآباد که در باختر بخش واقع و از شمال به دهستان کیوی، از جنوب به بخش کاغذکنان و دهستان خورش رستم، از خاور به دهستان خان اندبیل و از باختر به دهستان گرم محدود میباشد. هوای آن مایل به گرمی و آب قرای دهستان از چشمه سارها و رودخانه های محلی تأمین میشود. محصولات عمده آن غلات و حبوبات میباشد. دهستان از 57 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود 14060 تن است. قرای مهمش عبارتند از: آغ باش، پرگو، گنجگاه (مرکز دهستان) ، هریس، رزج آباد، شیرج آباد و سنجید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ جِ)
نام گنج هشتم خسروپرویز است و آن به گنج گاو شهرت دارد و این گنجی است که خسرو به رهنمونی دهقانی یافت و آن گنج صد آفتابه پر از زر و جواهر بوده از جمله دفاین ذوالقرنین، و این گنج را گنج شادآورد هم می گویند. (برهان). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 296 شود
لغت نامه دهخدا
(گَ جَ)
نیم فرسخی مغرب باشت است (از دهات بلوک کوه گیلویۀ فارس). (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 271)
لغت نامه دهخدا
(گَِج)
نوایی است از نواهای باربد. (فرهنگ رشیدی) (شعوری ج 2 ص 303) (فرهنگ نظام). رجوع به گنج گاو و گنج گاومیش شود
لغت نامه دهخدا
(گَ جِ)
همان گنج گاو است که از جمشید بود و به دست بهرام گور افتاد. (برهان) :
بهنگام جم چون سخن راندند
ورا گنج گاوان همی خواندند.
فردوسی.
رجوع به گنج کاوس و گنج گاو و گنج گاومیش شود
لغت نامه دهخدا
(چَ نَ / نِ فُ)
سایندۀ گنج. آنچه که گنج را ساید، آنچه گنج را فروتر از خویش گیرد:
گوهر گنج سای مدح ترا
گشته غواص ذهن من مهجور.
مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 268)
لغت نامه دهخدا
پرده ایست از موسیقی که شعبه بلندی آن مقام راست و شعبه پستی آن مرتفع است
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که در آن گنج بسیار باشد: بیارم نشانش بر تخت یار وزان پس گشایم در گنج بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنج دار
تصویر گنج دار
دارنده گنجخداوند خزانه، نگاهبان گنج حافظ خزینه
فرهنگ لغت هوشیار
جای نگهداری گنج گنجینه مخزن: ازان گنج دان کان همه گنج داشت نه خود بر گرفت و نه کس را گذاشت. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی که بوسیله آن حجم اشیایی را که شکل هندسی منظمی ندارند اندازه گیرند. این آلت تعبیه شده از یک استوانه شیشه یی که داخل آن آب می ریزند. جسم مورد نظر را در داخل این استوانه فرو میبرند و از روی مقدار ارتفاع آب استوانه حجم این جسم معین میشود میزان الحجم ترسیمی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گنج پیدا کند: چرا روی آن کس که شد گنج یاب ز شادی بر افروخت چون آفتاب ک (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
اوقات نماز پنجگانه، خانه پنجم نرد، حواس خمسه، آوازیست ایرانی و آن در پایان راست پنجگاه خوانده میشود. (پنجگاه) و (سپهر) حالت در آمد (نوا) را دارد و مثل این است که به نوای پنجم فوقانی رفته باشیم. سپس عشاق شنیده میشود و راست پنجگاه تبدیل به نوا میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهبان گنج محافظ خزانه: من مراو را در مدیحی روستم خواندم همی وین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنج بان (فرخی)، خداوند گنج صاحب خزانه: این که برتست گنج علم خدایست چون که سوی گنجبان او نگرایی ک (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که از زخم تراوش کند
فرهنگ گویش مازندرانی
اب بوی ناک، شجاعت –دلیری
فرهنگ گویش مازندرانی